معنی توانایی و یارایی
حل جدول
تیو، یارگی، نیرو، قوت
یارگی
توانایی
وسع
تیو، یارگی
یارایی
یارا
اقتدار
تیو
تاو، تیو، یارگی
یارگی
بنیه
لغت نامه دهخدا
یارایی. (حامص) نیرو. قوت. طاقت. توان. تاب. استطاعت. این کلمه غالباً با «دادن » و «کردن » صرف شود چنانکه گویند دلم یارایی نداد. چشمم یارایی نمی کند ببینم. عقلم یارایی نمی کند بفهمم. زورم یارایی نداد بردارم. عمرش یارایی نکرد.
فرهنگ عمید
توانایی، طاقت، قدرت،
دلیری، یارگی،
فرهنگ معین
واژه پیشنهادی
مترادف و متضاد زبان فارسی
استطاعت، اقتدار، تسلط، توانمندی، پرتوانی، طاقت، عرضه، قدرت، قوا، قوه، مقاومت، نفوذ، نیرو، وسع،
(متضاد) ناتوانی
معادل ابجد
716